Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


كلبه ارامش .عاشقانه ها

كلبه ارامش

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم،
نسل خوابیدن با اس ام اس،
نسل درد و دل با غریبه های مجازی،
نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه،
نسل لایک و پوک از روی قرض،
نسل کادو های یواشکی،
نسل خونه خالی و دعوت شام،
نسل پول ماهانه ی وی پی ان،
نسل صف و دعوا،
نسل مانتو های تنگ,
نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار,
نسل شارژهای اینترنتی,
نسل " copy , paste "
نسل جمله های کوروش و دکتر,
نسل فتوشاپ,
نسل دفاع از فاحشه ها,
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس,
نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو...............

+نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت10:35توسط mina | |

 چند جمله <a href="http://tehrankids.com" >زیبا</a> و قشنگ

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه …

خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی …

خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش

جشن بگیری …

به ادامه مطلب مراجعه کنید

 

خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر

می کنی به خاطرش زنده ای …

خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی

دوست نداره …

خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون

بگه : دیگه نمی خوامت …

خیلی سخته که دوسش داشته باشی ، اما نتونی باهاش بمونی …

خیلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پایین ، اما

یه دفعه اشک از چشات جاری بشه …

خیلی سخته که وقتی که رفتی تا با پول تو جیبی چند ماهت برای

تولدش کادو بخری با یکی دیگه ببینیش …

خیلی سخته که بهت بگه دوست دارم ، اما بعداً متوجه بشی حرفش

یه (( ن )) کم داشته …

خیلی سخته که کسی که تموم زندگیت رو به پاش ریختی ،

با بی رحمی تموم تو چشمت نگاه کنه و بگه : دیگه دوست ندارم …

خیلی سخته که یه عمر با خیال یه نفر زندگی کنی ، اما وقتی فهمید

عاشقشی بره و پشت سرشم نگاه نکنه …

خیلی سخته که دلت رو به کسی خوش کنی که

یه دلخوشی دیگه داره …

خیلی سخته که وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت ، می ری که

حرف دلتو بهش بگی ، با یه معذرت خواهی کوچیک بگه :

فعلاً سرم شلوغه …

خیلی سخته که همیشه مجبور باشی سخت ترین چیزها رو

تحمل کنی …

 

+نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت21:2توسط mina | |

 انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

نبودنت بهترين بهانه است براي اشک ريختن ... 


ولي کاش بودي تا اشکهايم از شوق ديدارت سرازير ميشد ... 

کاش بودي و دستهاي مهربانت مرهم همه دلتنگيها و نبودنهايت ميشد ... 

کاش بودي تا سر به روي شانه هاي مهربانت مي گذاشتم 

و دردهايم را به گوش تو ميرساندم... بدون تو عاشقي برايم عذاب است 

ميدانم که نميداني بعد از تو ديگر قلبي براي عاشق شدن ندارم... 

کاش ميدانستي که چقدر دوستت دارم و بيش از 
عشق بر تو عاشقم... 

ميداني که اگر از کنارم بروي لحظه هاي زندگي برايم پر از درد و عذاب ميشود 

ميدانم که نميداني بدون تو ديگربهانه اي نيست براي ادامه ي زندگي جزانتظار آمدنت ... 

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... 

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! 

تو اين کلمه کوچيک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! 

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگي ، صبوري ، اشک بيصدا ؛ 

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! 

براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد 

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد 

تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! 

متنفرم از هر چيزي که زمان را به ياد من مياورد... و قبل از همه ي اينها متنفرم 

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 

+نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:57توسط mina | |

 تصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانه

تصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانهتصاویر عاشقانه

+نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:38توسط mina | |

 



دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقي بود. 
پريشان شد و آشفته و عصباني نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد 
به پر و پاي فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي، تنها يك روز ديگر باقي است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن." 
لا به لاي هق هقش گفت: "اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد؟ ..." 
خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويي هزار سال زيسته است و آنكه 
امروزش را در نمي‌يابد هزار سال هم به كارش نمي‌آيد"، آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يك روز زندگي كن." 
او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي‌درخشيد، اما مي‌ترسيد حركت كند، مي‌ترسيد راه برود، مي‌ترسيد زندگي از لا به لاي انگشتانش بريزد، قدري ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده‌اي دارد؟ بگذارد اين مشت زندگي را مصرف كنم.." 
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد مي‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي‌تواند پا روي خورشيد بگذارد، مي تواند .... 
او در آن يك روز آسمانخراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد، اما... 
اما در همان يك روز دست بر پوست درختي كشيد، روي چمن خوابيد، كفش دوزدكي را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه او را نمي‌شناختند، سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. 
او در همان يك روز زندگي كرد. 
فرداي آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "
امروز
 او در گذشت،کسی که هزار سال زیست! "
-------------------------------------------------------------

زندگي انسان داراي طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن مي انديشيم، اما آنچه كه بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگي آن است. 
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتي براي طلوع خورشید فردا وجود دارد!

 

+نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت17:51توسط mina | |